دوشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۲

چقدر زمان گذشته؟
از من که بپرسی میگم هزار سال علی جان. هزارسال از شبهایی که مامان لالایی می خونه واسه سه تا پسر قد و نیم قد گذشته. هزار سال از ساعت هایی که بابا جاده طارم رو با یه نیسان آبی رفته و اومده گذشته. هزار سال از روزهای دانشکده ی رضا و جعفر گذشته. هزار سال از روزهایی که لیلی مدل لباس می کشید و من مداد رنگی های 24 رنگشو دور از چشمش بر می داشتم.هزار سال از ساعت 12شبی که جلیل حرص 17 ساله ی پا نگرفته شو با لگد هاش خالی کرد رو در حیاط. هزار سال از وقتایی که رضا با پاترول میرفت دنبال مسعود و جمشید و تا برسه به خیابون بهارو آمادگی رفاه،ساعت شده بود 2.
هزار سال علی. احساس می کنم هزار سال پیرتر شدیم.
از من و تو چی؟ از مرداد 88 تا حالا؟
کنارم بمون. دستمو بگیر،انگار که قراره یه بار بزرگو به دوش بکشم.








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر